جشن خانه سینما - اسکار ایرانی

جشن صنفی سینمای ایران همزمان با برگزاری دوازدهمین جشنواره فیلم فجر متولد شد. در این زمان پایه‌های خانه سینما محکم شده بود و اصناف با شناختن ماهیت خود در جهت دستیابی به حقوق خود گام برمی‌داشتند.

تولد جشن وقتی که سال‌ها فقط جشنواره دولتی فجر معیار سنجش کیفی فیلم‌ها بود و همین تک‌قطبی بودن ارزش‌ها را تنها در یک جنبه تعریف می‌کرد، امیدبخش ایجاد عرصه‌ای تازه برای سنجش آثار در فضایی بازتر با نگاهی حرفه‌ای‌تر شد. چون قرار بود در این جشن خود سینماگران در گروهی نسبتاً‌ بزرگتر از داوران جشنواره فقط از منظر حرفه‌ای آثار را مورد بررسی قرار دهند و جنبه‌های مختلف فیلم را با نگاهی تخصصی بررسی کنند.

ادامه نوشته

قهوه تلخ

مدیر تولید سریال مهران مدیری از رکورد دست‌نیافتنی فروش خبر داد
نیم میلیون نسخه «قهوه تلخ» فقط در روز اول عرضه فروخته شده است


سینمای ما- «قهوه تلخ» تازه‌ترین سریال کمدی مهران مدیری که به صورت سی‌دی برای عرضه در فروشگاه‌ةای سراسر کشور تولید شده، در اولین روز عرضه به بازار با فروش افسانه‌ای نیم میلیون نسخه رکوردی دست‌نیافتنی در فروش محصولات فرهنگی خانگی به جا گذاشت. این آمار فروش را علی مک پویان، مدیر تولید سریال، و بازیگر مجموعه اعلام کرده است.
مجموعه اول شامل سه سی‌دی (سه قسمت از سریال) است و 2500 تومان قیمت دارد. مجموعه دوم این سریال از شنبه دو هفته بعد 89/07/03 توزیع خواهد شد و از این تاریخ به بعد سریال قهوه تلخ  شنبه هر هفته به طور منظم در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.
«قهوه تلخ» 32 بازیگر اصلی دارد و داستان آن با بازی سیامک انصاری در نقش مورخ آغاز ‌شد. او در ابتدای داستان که در دنیای امروز می‌گذرد، یک فنجان قهوه تلخ می‌خورد و با خوردن آن به تاریخ سفر می‌کند. او در طول زمان به مورخی تبدیل می‌شود که در مرور خاطرات تاریخی خود، هربار دچار مسائلی می‌شود که این مسائل داستان‌های سریال را رقم می‌زند.

موسیقی درمانی

موسیقی بیماری را درمان میکند

بیمارانی که از دردهای مزمن یا افسردگی رنج می‌برند٬ می‌توانند با گوش دادن به انواع خاصی از موسیقی دردهای خود را التیام بخشند.
دانشمندان دانشگاه گلاسکو کالدونیان در حال تلاش برای استفاده از روانشناسی و مهندسی صدا هستند تا تاثیر موسیقی را بر احساسات و روحیه انسان‌ها بررسی کنند. این محققان به دنبال آن هستند تا بررسی کنند چگونه استفاده از موسیقی می‌تواند در دسته خاصی از بیماران به کاهش علائم افسردگی و دردهای مزمن کمک کند.
دکتر دان ناکس یک مهندس صدا و محقق این پروژه در این باره گفت: تاثیر موسیقی روی یک شخص بسیار فراتر از تصور این موضوع است که ما فکر کنیم که آهنگ‌هایی با ضرب تند باعث بهبود روحیه برای بیماران افسرده می‌شوند یا آهنگ‌های ملایم می‌توانند تاثیر خوبی بر روی بیماران عصبی داشته باشند.
موسیقی می‌تواند احساسات و حالات را با کمک فاکتورهای زیادی به انسان منتقل کند. ساختار، تن صدا و خصوصیات هر قطعه موسیقی و هم‌چنین متنی که در آن خوانده می‌شود همه در روحیه انسان‌ها تاثیرگذار هستند.
البته تاثیر موسیقی فقط محدود به موارد بالا نمی‌شود. این که شما برای اولین بار است که یک آهنگ را می‌شنوید، آیا آن آهنگ شما را به یاد رویدادهای شاد یا غمگین می‌اندازد و مواردی مانند آن نیز روی تاثیر موسیقی در ذهن و روحیه شما تعیین کننده است.
بر همین اساس، این تیم تحقیقاتی مطالعات گسترده‌ای را برای بررسی اثر صداهای دیجیتالی مختلف روی احساسات انسان آغاز کرده‌اند و در نهایت یک برنامه کامپیوتری طراحی کردند که می‌تواند بهترین آهنگ‌ها را برای کمک به بیماران مشخص کند.
تحقیقات نشان می‌دهد از هر 7 نفر در کشور انگلستان یک نفر در بخشی از زندگی خود به افسردگی شدید دچار می‌شود. دانشمندان امیدوارند با استفاده از موسیقی بتوانند روش‌های جایگزین و کم‌هزینه‌تری را برای درمان افسردگی طراحی کنند.
منبع: خبر آنلاین

جورج اورول در سینما

بیشتر کتابخوان های جهان و تقریبا همه هواداران رمان در جهان، جورج اورول را شناخته و دستکم دو کتاب 1984 و مزرعه حیوانات - Animal farm را خوانده یا نامش را شنیده اند.

ولی شاید کمتر بدانیم که کتاب هیجان انگیز و براستی متحیر کننده 1984 دارای یک فیلم هم هست. این فیلم انگلیسی به کارگردانی مایکل ردفورد - که برای برگرداندن رمان و آثار مکتوب به فیلم سرشناس است - و با بازی جان هرت در نقش وینستون اسمیت ساخته شد. نمره آن در IMDB برابر با 7.1 است. یعنی نسبتا خوب. و در یاهو هم امتیاز B را بدست آورده. پس در کل میتوان آنرا توصیه کرد.

مزرعه حیوانات هم فیلمی تلویزیونی محصول 1999 دارد.

2010

فيلم 2010 به كارگرداني پيتر هيمز محصول سال 1984 از کمپانی مترو گلدوین مایر، فيلمي فضايي - علمي درباره رقابت فضايي آمريكا و شوروي و به نوعي ادامه فيلم 2001 اديسه فضايي اثر استنلي كوبريك فقيد است. 

تنها نكته اش همساني با سال امروزين ميلادي است. و جالب آنكه فضاي امروزين جهان هيچ پيوندي به آنچه فيلمنامه نويس در آنزمان نگاشته ندارد.

اطلاعات كامل را در اين لينك ببنيد.

http://en.wikipedia.org/wiki/2010_%28film%29


شش خواهران: معرفی استدیو های معظم هالیوود - بخش 2

 

4-    کلمبیا، تری استار و سونی پیکچرز – Columbia Pictures, Tristar , Sony Pictures متعلق به سونی

 

 

 

5-    ، پیکسار، بیونا ویستا، تاچستون، میراماکس -Touchstone Pictures, Pixar, Miramax, Buenavista متعلق به والت دیزنی

 

 

 

6-    یونیورسال – Universal متعلق به جنرال الکتریک

 

 

 

ادامه نوشته

شش خواهران: معرفی استدیو های معظم هالیوود - بخش 1

بیوگرافی سه استدیوی بزرگ سینمایی

 

1-    وارنر برادرز –   Warner Brosمتعلق به Time Warner




2-    فاکس قرن بیستم – 20th Century Fox متعلق به News Corporation

 



3-    پارامونت پیکچرز – Paramount Pictures متعلق به Viacom

 

 

 

ادامه نوشته

نقد فینال لاست

این نقد، پاسخی به مطلب سروش روحبخش در وبلاگ خواب بزرگ است، با نام چگونه بدون درد و خونریزی از پایان لاست لذت ببریم؟


سریال لاست به پایان رسید و همانطور که در این چند سال وارون دیگر سریالها و حتا سریالهای پر بیننده تر، بحثها و دیدگاههای فراوانی را در محیطهای نقد سینمایی بر انگیخت، با پایان خود نیز جای این درگیری ها را باز گذاشت.

آیا فلش سایدهای بیرون جزیره در سیزن 6 برزخ بود؟ اگر نبود کجا بود؟

درباره برزخ من هم کاملا مخالفم. به نظرم احمقانه ترین حالت ممکن اینه که بگیم برزخ بوده.

به نظر من قهرمانان ما در دو جهان گوناگون زندگی میکردند. از این نظر هم میتونیم قضیه انفجاری که اینهمه بابتش هم وقت و انرژی قهرمانان گرفته شد و هم وقت و انرژی بینندگان!! رو منطقی بدونیم که بر اساس اون یه فرصت دیگه به آدما داده شد تا بدون سقوط و گیر کردن تو جزیره زندگی کنن که عملا هم دیدیم بازم هیچ پخی نشدن. جک هنوز تو زندگی خصوصی مشکل داره، کیت هنوزم فراریه، سان و جین مشکلاتی بیش از پیش دارن، سعید نه به عشقش رسید و نه ثباتی داره، لاک هم همونه، بن که اوضاعش خیلی بدتر از جزیره شده و این وسط شاید فقط سایر یه جهش مثبت داشته که اینم کلا نقص داستان بود و سایر تو فلش سایدها وصله ناجور بود.
در این صورت میتونیم پایان فلش سایدها که دزموند اینهمه واسش تلاش کرد رو منطقی بدونیم که اون تلاش کرد به این چرخه پایان بده و همه باهم بیخیال این زندگی بی پایان بشن. همچنانکه ریچارد هم از سفید شدن موهاش راضی بود. اگه یادتون باشه چارلی هم از همون آغاز سیزن علاقه ای به زندگی نداشت و به خصوص بعد از اتفاقی که تو هواپیما براش افتاد و دید مرگ بهتره، کاملا از زندگی برید. بنابراین وقتی باقی قهرمانان داستان هم گذشته عجیب خودشون رو به یاد آوردن تصمیم به رفتن گرفتند.
فکر کنم یه جایی اشتباهی تو زیرنویس فارسی بود که دوستان رو به کج راهه برد. پدر جک به جک میگه and let go ولی گویا زیرنویس میشه برای ادامه دادن. اگه یادمون باشه Let go یکی از تکیه کلامهای پدر جک بود که بار معنایی عمیقی داره و خیلی ترجمه کردنش شاید درست نیست. من که تو ذهنم بی خیال شدن و به آرامش رسیدن و رها شدن از چارچوب های تنگی که دور و برمونه رو همیشه استنباط کردم از آین تکیه کلام پدر جک. اگه اون جریان ازدواج جک تو سیزن یک و دو یادمون باشه. اونجا پدر جک بهش گفت تو به درد ازدواج شاید نخوری. چون در این کار let go خوب نیستی. و بعد که قضیه بهم خورد، مدام به جک تاکید میکرد Let it go.

ادامه نوشته

والت دیزنی و دنیای رویایی کودکان

تا مدتها دیزنی را به کمپانی برای انیمیشن های سینمایی میشناختند. با اینحال به مرور این کمپانی در زمینه فیلم، تئاتر، رادیو، تلویزیون، استدویوی موسیقی، انتشارات، شهربازی های دیزنی در آمریکا، اروپا و هنگ کنگ و توکیو، اینترنت و خطوط کشتیرانی و آژانس مسافرتی سرشناس و محبوب همگان به ویژه کودکان و نوجوانان بوده است. با این همه هنوز هم دیزنی را با گروه فیلمسازی والت دیزنی (Walt Disney Motion Pictures Group) که بهترین و بزرگترین کمپانی تولید و پخش سینمایی در هالیوود است، میشناسند. دیزنی اکنون صاحب شبکه معتبر تلویزیونی آمریکا ABC نیز هست.

ادامه نوشته

لاست پایان میپذیرد!


سريال پرطرفدار «گمشدگان» (لاست) 23 مي (2خرداد) به پايان مي‌رسد.

بخش آخر اين مجموعه تلويزيوني كه از محصولات شبكه اي‌بي‌سي است در مدت زمان 2 ساعت و نيم به پايان مي‌رسد.

«كارلتن كيوز» و «ديمن ليندلوف» تهيه‌كنندگان اجرايي «لاست» اين مجموعه تلويزيوني را بهترين سريال همه دوران خوانده‌اند.

سازندگان اين مجموعه اعلام كرده‌اند: ساخت قسمت آخر سريال «گمشدگان» با عنوان «پايان» تمام شده‌است.

سريال پرمخاطب و آمريكايي «لاست»، داستان گروهي از بازماندگان سقوط پرواز 815 اوشينيک بر فراز جزيره‌اي ناشناس در اقيانوس آرام است. سبک کلي اين مجموعه تلويزيوني معماگونه‌است و با يافتن هر پاسخ چندين سوال نو به وجود مي‌آيد. اين مجموعه تلويزيوني توسط ديمون ليندلوف، جي. جي. آبراهامز و جفري لاليبر ساخته شده و بيشتر در جزيره اوآهو در هاوايي فيلم برداري شده‌است. قسمت مقدماتي و آزمايشي اين مجموعه در تاريخ 22 سپتامبر 2004 پخش شد.

 (منبع این تکه : ایسنا)
اگرچه لاست نیز همچون بیشتر سریالهای محبوب با افت تماشاگر روبرو بوده و تقریبا هر فصل آن از فصل پیشین تماشاگر کمتری یافته است با این همه، نگه داشتن و حتا جذب تماشاگر جدید در درازای نزدیک به 6 سال برای سریالی با ساختار یک تکه (یعنی همه فصلها یک داستان را ادامه میدهند) بسیار شگفت انگیز و باور نکردنی است. چراکه با نگاهی به دیگر سریالهای موفق خواهیم دریافت ساختار داستانی آنها اپیزودیک (CSI و سیتکام های MBC) یا سیزنال (24) است. 
در پست دیگری مفصل به این سریال پرداختم و 4 سیزن نخست آنرا نقد کردم. در سیزن پنجم و ششم چیز نوینی که برای تحلیل لازم به نظر برسد ندیدم. مگر آنکه پایان سیزن 6 آنچنان غافلگیر کننده باشد که لازم باشد قلم را به کار اندازم.
به هر رو سیزن 6 حرکتی نیرومند در ساختار داستان به نسبت سیزن 4 و 5 به شمار می آید.
تماشاگری که در سه سیزن نخست عادت کرده بود در هر اپیزود با فلش بک ها روبرو شده و چیزی نوین در زندگی گذشته شخصیتها کشف کند، در سیزن 4 با فلش فورواردهایی گیج کننده مواجه شد که چه بهتر اگر نمیبودند. چه بهتر اگر از سیزن 4 که فلش بک ها پایان یافت، ساختار به شکل استاندارد جلو میرفت و آنگاه در سیزن 5 بیننده بدبختی های 6 نجات یافته و سپس بازگشت آنها میبودیم. نه اینکه در پایان سیزن 3 بفهمیم که جک و کیت نجات پیدا کرده ولی اوضاعشان خوب نیست! و آنگاه کل سیزن 4 و نیمی از 5 را سپری کنیم تا بفهمیم چرا وضع جک و دیگران خوب نیست و باید بگردند!! جذابیت داستانی اولویت دارد و یا صرف تکنیک عقب و جلو رفتن در زمان؟!!
سیزن 5 از این نظر بهتر بود که بیشتر عقب و جلو رفتن هایش صرف حضور نیمی از شخصیتها که به دهه 70 رفته بودند شد و نیمی صرف حضور باقی شخصیتها در زمان حاضر. با اینحال این مصیبت در سیزن شش و در همان اپیزود نخست به وجود می آید.
با این همه شکی نیست که قطبیت و تضاد خیر و شر سیزن 6 بسیار جذاب تر و در عین حال کلاسیک تر از دو سیزن پیش است. سیزن چهاری که برای به تصویر کشیدن جنگ چارلز ویدمور و بنجامین لاینوس بیش از اندازه این دو را بزرگ کرد و آنگاه در سیزن 5 رهایشان کرد!! و سیزن 5 که حادثه بزرگ دهه 70 و درگیری با دارما را بی جهت خیلی مهم جلوه داد.
قطبیت سیزن 6 در فینال سیزن 5 با نشان دادن جیکوب و دشمنش به زیبایی به تصویر کشیده شده و در ریکپ سیزن 6 آنها به مونولوگ جان لاک برای والت در سیزن 1 درباره تخته نرد پیوند زده شد : "دو سو، یکی روشنایی و دیگری تاریکی"
در ادامه از دود سیاه رمز گشایی شده و واپسین شی ناشناخته جزیره که از سیزن 1 ناشناخته مانده بود را معرفی کرد. و بلآخره پس از گمانم 120 اپیزود از آغاز به بیننده بیچاره گفت که We are brought here for a reason یعنی چه؟ و Protect the Island چه مصداقی دارد؟ و جیکوب وقت و انرژی خودش و این همه شخصیت بیگناه و باگناه و میلیونها تماشاگر بیکار و باکار را برای چه گرفته است؟
منتظر میمانیم

سینمای مارتین اسکورسیزی - ایتالیا در لباس آمریکا

کارگردانی که در اوج شهرت فیلمهایی مستند درباره مسائلی ظاهرا کم اهمیت میسازد، چنان شجاعتی دارد که در دهه 80 کمپانی از جریان رایج هالیوود را راضی میکند تا فیلمش را سیاه و سفید پخش کند!!. کارگردانی که در فیلمهایش نقشی بسیار کوچک و گاهی سیاه لشکر بر عهده میگیرد. کسی که با علاقه در فیلمهای دیگران دوبلری کرده و در یک انیمیشین به جای یک ماهی حرف میزند! و به عنوان یک کاتولیک معتقد، رمانی طرد شده از سوی کلیسا که هیچکس جرات ساختن آنرا ندارد را میسازد.

مارتین اسکورسیزی، پیر سینمای هالیوود و یکی از بزرگترین هنرمندان هنر هفتم در عصر حاضر، کارگردان آمریکایی اهل محله لیتل ایتالی – ایتالیای کوچک – در نیویورک سازنده شماری از به یاد ماندنی ترین آثار هالیوود از جمله راننده تاکسی، گاو خشمگین، نیویورک نیویورک، گودفلاس - Goodfellas، کازینو، دار و دسته نیویورک و دیپارتدDeparted است.

سینمای اسکورسیزی در عین انطباق بر جریان مین استریم هالیوود و همنوایی با استانداردهای آمریکایی، تا اندازه زیادی شخصی است. او را سمبل هویت ایتالیایی – آمریکایی به عنوان یکی از مهمترین عناصر فرهنگی آمریکا (شاید پس از هویت آفریقایی – آمریکایی و هیسپانیک یا آمریکای لاتین، سومین هویت غیر انگلیسی مهم در آمریکا) در هالیوود میدانند. 


ادامه نوشته

نقد سريال لاست

سرنوشت فرا ميخواند!

Destiny calls!

در ساعت 8 شب چهارشنبه 22 سپتامبر سال 2004 میلادی، هنگامی که نخستین اپیزود از سریالی به نام لاست از شبکه تلویزیونی ABC آمریکا پخش شد، هرگز کسی گمان نمیکرد که با پدیده ای به این بزرگی در صنعت سریال سازی و با تاثیری به این ژرفا روبرو باشد.

جی جی آبرامز تهیه کننده سرشناسی که با ساختن Alias، شبکه ABC  را به جایگاه اصلی خود در زمینه سریال سازی برگرداند اینبار با همکاری "دیمون لیندلوف" و "کارلتون کیوز" به عنوان تهیه کننده و نویسنده و "استفن ویلیامز" و "جک بندر" به عنوان کارگردان، این سریال را ساخت. آنها شاید خودشان هم در آغاز به موفقیت پروژه رویایی شان باور نداشتند. ساختن سریالی که بخش بزرگی از آن در اوآهو هاوایی _در فاصله 4800 کیلومتری غرب آمریکا_ ساخته شود آنهم با نزدیک به 20 بازیگر اصلی چیزی است که هر تهیه کننده خردمندی به جهت پرخرج بودنش از آن گریزان است. اما نگاه ژرف به سریال لاست نشان میدهد که این سریال فقط به جهت سود رسانی به تهیه کنندگان و شبکه ABCساخته نشده.

 

ادامه نوشته

صنعت سريال - نگاهي به موفق ترين سريال هاي آمريكايي

به برکت تلویزیون، 2 میلیارد نفر از مردم جهان همزمان به شکل زنده به تماشای فینال جام جهانی فوتبال (پر بیننده ترین برنامه زنده در جهان) مینشینند. تصور کنید که دو میلیارد نفر میتوانند همزمان به یک نقطه، یک مستطیل سبز و حرکت یک توپ سفید نگاه کنند. پخش تلویزیونی در آغاز به دو شکل آنتن – موجی (Broadcast) و کابلی (Cable) انجام میشد ولی از دهه 90 تلویزیون های ماهواره ای (Satellite) و همچنین تلویزیون های اینترنتی نیز همه گیر شدند.

آمریکا را باید پیشروترین و کامیاب ترین کشور در زمینه صنعت تلویزیون نامید. سه شبکه CBS (سیستم پخش برنامه کلمبیا)، NBC (شرکت ملی پخش برنامه) و ABC (شرکت پخش برنامه آمریکا) از سالهای نخستین پا گرفتن این صنعت، به شکل سراسری در این کشور به پخش برنامه هایی همه پسند در همه زمینه ها، پرداخته اند و تا امروز پس از 6 دهه همچنان بزرگترین تلویزیون های جهان هستند. FBC یا همان تلویزیون Fox در دهه 80 میلادی خود را به عنوان چهارمین شبکه سراسری آمریکا جا انداخت.

صنعت سریال سازی در دهه 60 در آمریکا به رونق رسید و تهیه کنندگان به این نتیجه رسیدند که میتوان همان میزان پولی که برای یک فیلم هالیوودی خرج میشود را برای یک سریال تلویزیونی خرج کرد. اگر آن فیلم در گیشه سینما به سود رسانی میرسد و حتا امکان دارد که با زیان روبرو شود، سریال تلویزیونی این ویژگی را دارد که شبهای متوالی حتا چندین سال مردم را پای تلویزیون بنشاند. پس شبکه ها حاضرند تا با قیمتی خوب آثار تلویزیونی را بخرند یا پشتیبانی کنند. افزایش بیننده شبکه ها نیز خود باعث بالاتر رفتن شمار و قیمت آگهی های بازرگانی میشود.


_________________________________________________________________

اين جستار در سايت ها و وبلاگهايي چند بي اجازه و حتا بدون ذكر نامي از من همچو ديگر نوشتارهايم به سرقت ادبي رفته است.


http://jaraaghe.blogspot.com/2009/10/jaraghe-roozaane-no-1121.html


http://www.filmkhor.com/archives/post9033.php

http://www.3canc.ir/archives/post9033.php#comments

http://movie-land.ir/viewtopic.php?f=38&t=99


جالب آنكه در يكي از اينها در سايت فيلمخور نوشته شده به نقل از گروه اينترنتي مبين

از همديگر نقل هم ميكنند

نكته جالب اينكه سايت مووي لند - لينك چهارم - عكسهاي بسيار زيبايي به مقاله من پيوست كرده. درباره هر سريالي نوشتم عكسي خيلي خوب پيدا كرده چسبونده

دمش گرم.

بابا شماها ديگه كي هستيد!!


ادامه نوشته

اسكار سالهاي 2005 تا 2009

شايد خيلي سليقه اي مي انديشم. شايد هم از 2005 به بعد فيلم خوب نديدم، يا خوب فيلم نديدم يا حوصله سابق رو ندارم. بلآخره كهولت سن و از اين حرفها. ولي رك ميگويم كه سينماي هاليوود از 2005 به بعد خيلي ضعيف شد. معيارم هم اين است كه شمار فيلمهاي خيلي خوب، كم شد.

همه چيز از همان اسكار 2005 آغاز شد كه در آن فيلم نه چندان چشمگير دختر ميليون دلاريMillion Dollar Baby با گرفتن 4 جايزه در بخش اصلي (فيلم،‌ كارگردان براي كلينت ايستوود، بازيگر زن براي هيلاري سوانك و مرد مكمل براي مورگان فريمن) بر جايگاه نخست ايستاد و خلبان Aviator به كارگرداني مارتين اسكورسيزي جوايز تكنيكي چون فيلمبرداري، طراحي دكور، لباس و تدوين را گرفت. ري – Ray سرگذشت ري چارلز موزيسين افسانه اي نيز دو جايزه بهترين بازيگر مرد اصلي براي جمي فاكس و صدا را گرفت. پيداكردن سرزمين بي مكان – Finding Neverland به كارگرداني مارك فوستر كه همچو دختر ميليون دلاري نامزد 7 جايزه شده بود تنها به اسكاري براي موسيقي متن دست يافت. جلوه هاي ويژه را مرد عنكبوتي 2Spiderman II گرفت و انيميشن شگفت انگيزها – Incredibles نيز به جايزه جلوه هاي صوتي رسيد. در اين سال انيميشن هاي خوب ديگري چون داستان كوسه – Sharktale و اكسپرس قطب – The Polar Express  نيز عرضه شد.


ادامه نوشته

اسكار سال 2003 و 2004

اسكار سال 2003 به هاليوود بازگشت و در كداك تياتر برگزار شد. شيكاگو اثر راب مارشال در رقابت با دار و دسته نيويورك – Gangs of New York اثر مارتين اسكورسيزي، پيانيست اثر رومن پولانسكي و ساعتهاHours اثر استفن دالدري به پيروزي رسيد.

در اين سال آكادمي با دادن جايزه به نيكول كيدمن براي فيلم ساعتها (بازيگر مولن روژ در سال پيش) آنهم در جايي كه رنه زلوگر دوست داشتني براي فيلم شيكاگوي آكادمي پسند كانديد بود، ثابت كرد كه خودش هم ميداند مولن روژ و نيكول كيدمن مولن روژ مستحق اسكار بوده. چه بهتر ميبود اگر كيدمن براي همان مولن روژ جايزه ميگرفت و زلوگر براي شيكاگو.

اسكار سال 2004 را همه به ياد دارند. صحنه اي پر شكوه براي پيتر جكسون و يارانش براي اپيزود پاياني ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه – The return of the King. فيلمي كه با بردن 11 جايزه يعني در همه بخشهايي كه نامزد شده بود،‌ در كنار تايتانيك و بن هور قرار گرفت.


ادامه نوشته

اسكار سال 2000 و 2001 و 2002

سده بيست و يكم را شايد اصلا نتوان تعريف كرد. سده اي كه با بازگشتي به توليدات پر زرق و برق تاريخي همچون دوران كلاسيك سينما آغاز شد و خيلي زود پشيمان گشت. دهه نخست اين سده، دهه اشباع شدن مخاطب از انبوهي از فيلمهاي اكشن تاثير پذيرفته از ماتريكس بود. دهه ناكامي اكثر اكشن سازان از جمله جان وو و حتا خود برادران واچوفسكي. اگر سينما دوستان در سال 99 با ديدن تكنيك بولت تايم يا تكنيك نوارهاي نامرئي ماتريكس شگفت زده ميشدند،‌ در ميانه دهه نخست سده نو، اين جور صحنه ها دل را بهم ميزد. همچنين بود تقليدهاي بي مايه اي كه از نجات سرجوخه رايان ميشد. دهه اي كه اسپيلبرگ و جورج لوكاس و اسكورسيزي علي رغم پركار بودن تحسين نشدند. درحاليكه اين استيون سودربرگ بود كه ميدرخشيد. دهه اي كه نيكول كيدمن بلآخره به حق خود رسيد و جوليا رابرتز يك معيار براي بازيگري زن شد. دهه راسل كرو جوان و تام هنكس. دهه دنباله هاي بي سر و ته ماتريكس و ترميناتور و ماموريت غيرممكن و هانيبال و اينديانا جونز ... كه به هيچ رو قابل سنجش با فيلم اصلي نبودند. دهه بلوغ سينماي ديويد فينچر در Fight Club و سپس پيري زودرس آن.

ادامه نوشته

اسكار 2010

Hurt Locker، که داستان آن درباره جنگ عراق است، با به دست آوردن 6 جایزه از جمله بهترین فیلم و بهترين كارگرداني و بهترين فيلمنامه اورجينال موفقترین فیلم هشتاد و دومین مراسم اعطای جوایز اسکار بود و کاترین بیگلو، سازنده این فیلم به عنوان نخستین زنی که اسکار بهترین کارگردانی را در تاريخ آكادمي به دست آورد، نام خود را در تاریخ اعطای این جوایز ثبت کرد.

اين درحالي است كه در كل فقط 3 زن در درازاي تاريخ اسكار كانديد جايزه بهترين كارگرداني شده بودند.


به گزارش «فرارو»، فیلم‌های آواتار و Hurt Locker، هر کدام با نامزد شدن در 9 بخش، بالاترین شانس را برای کسب جوایز اسکار 2010 داشتند که سهم فيلم بيگلو 6 جایزه و فيلم جيمز كامرون همسر سابق بيگلو فقط 3 جایزه بود.

جالب آنكه آواتار حتا جوايز تكنيكي چنداني هم نگرفت و فقط موفق به گرفتن اسكار جلوه هاي ويژه تصويري و فيلمبرداري و طراحي صحنه شد و حتا جايزه تدوين و جلوه هاي صوتي و صدا گذاري را هم به Hurt Locker باخت.

همچنين ساندرا بولاك و جف بريجز اسكار بهترين بازيگر را به دست آوردند.

جف بريجز

ساندرا بولاك

در بخشی از این مراسم پس از معرفی برنده برخی از جوایز، با نمایش عکسهایی از درگذشتگان سال گذشته همچون کارل مالدن، مایکل جکسون و دیوید کارادین و اجرای ترانه‌ای از بیتل‌ها به خوانندگی و نوازندگی جیمز تیلور، از آنها یاد شد.


از سال ۱۹۴۴ این نخستین بار است که در رشته بهترین فیلم، ده نامزد - و نه پنج نامزد- معرفی می‌شوند. تصمیمی که انتقادهایی را هم به همراه داشته است. جورج کلونی بازیگر و کارگردان آمریکایی در این باره پیش از آغاز مراسم گفت که این کار شاید برای جذاب کردن مراسم جالب باشد اما برای صنعت فیلمسازی خوب نخواهد بود.


با نگاه به پست پیشین خواهید دید که پیشبینی های مت وایتفیلد مو به مو درست از آب در آمد.

اسكار در دهه 1990

دهه 90، دهه مورد علاقه من است. شايد فقط به اين دليل كه در اين دهه سينما را شناختم و با انبوهي از خاطرات فيلمهاي اين دهه پا به سده بيست و يكم گذاشتم. و امروز كه دهه نخست سده نوين را به پايان رسانديم، هرچه فكر ميكنم چيز خاصي از دهه تازه گذشته به ياد نمي آورم. البته در مقايسه با دهه 90. دهه 90 اوج درخشش تام هنكس بود كه دو اسكار پشت سر هم گرفت و درست به همين دليل براي نجات سرخوجه رايان نگرفت!!. دهه اي كه جيمز كامرون با ترميناتور 2 و تايتانيك غوغايي در بخش صنعتي سينما به پا كرده و دستاوردهاي هنري جورج لوكاس را تحقير كرد. دهه اي كه اسپيلبرگ اسكاري شد و پيشرفت جلوه هاي كامپيوتري به او اين اجازه را داد تا پاركهاي ژوراسيك را تاسيس كند. دهه اي طلايي براي بازيگران كارگردان شده چون كلينت ايستوود، كوين كاستنر و صد البته مل گيبسون. دهه يكه تازي بازيگر خوش تيپ هاليوود تام كروز كه پس از چند فيلم خوب خود را به گيشه فروخت. دهه پاياني استاد سينما استنلي كوبريك. دهه اي كه فورد كاپولا و اسكورسيزي هوس گذشته را كردند و ناموفق بودند. دهه اي كه بازيگران سياه پوستي چون دنزل واشينگتون و ادي مورفي سياه پوستان را تا بالاترين مرتبه شهرت در هاليوود بالا كشيدند تا ويل اسميت به باشگاه بيست ميليون دلاري رفته و گران ترين ستاره هاليوودي باشد.  دهه جولیا رابرتز که ثابت نکرد که زیبایی لازمه پیشرفت برای یک بازیگر زن نیست!!‌ بلكه تعريف از زيبايي را تغيير داد. او تنها زن عضو باشگاه بيست ميليون دلاري بود.

دهه اي كه برادران واچوفسكي با ماتريكس كم خرج ولي حيرت انگيز،‌ثابت كردند براي جذاب بودن در عصر مدرن سينما،‌هوش و نوآوري بهتر از پول خرج كردن جواب ميدهد.

و دهه ديويد فينچر كه پس از بيگانه 3 در دهه 80،‌ اينك سه فيلم خوب هفت،‌بازي و باشگاه مشتزني را ارائه كرده و ژانري به نام خود خلق كرد.

ادامه نوشته

اسكار در دهه 1980 :

عصر گذار از كلاسيك به مدرن :

از ديد منتقدان كلاسيك پسند دهه 80 ادامه روند نزولي دهه 70 بود. با اينحال بدبين ها هم در بخش بازيگري درخشش بازيگراني چون داستين هافمن و جك نيكلسون و مريل استريپ و رابرت دنيرو و بن كينگزلي و مايكل داگلاس و تام هنكس و ديگران را ناديده نميگيرند.

اين دهه ادامه اي بر فيلمهاي فضا محور جورج لوكاس (دنباله هاي جنگ هاي ستاره اياسپيلبرگ (اي تي موجود فضايي) و آغازي بر سينماي تخيلي جيمز كامرون (ترميناتور1،‌ بيگانه ها و ...) بود. در ميانه اين دهه (فيلمهاي جيمز كامرون) بود كه جلوه هاي ويژه در هاليوود كاملا بر كامپيوتر استوار شده و آنچه توليد آن در واقعيت پرخرج و گاهي ناممكن بود در فضاي مجازي ديجيتالي ممكن ميشد. استنلي كوبريك بزرگ، فرانسيس فورد كاپولا و مارتين اسكورسيزي بهترين فيلمهاي خود را ساختند و اوليور استون سينماي ضد جنگ را دوباره احيا كرد. فيلمهاي خارجي در اين دهه در اسكار به خوبي ديده شدند. اسكار به سمت جهاني شدن پيش ميرفت.

اين دهه با اختراع ويدئو و راهيابي فيلمهاي سينمايي به خانه آغاز شد. هرچند فروش فيلمهاي اسپيلبرگ (كه پركار ترين دورانش را گذراند) و جورج لوكاس و جيمز كامرون ثابت كرد كه ويدئو نيز همچون تلويزيون تهديدي براي سينما نيست و ميتواند مكمل آن باشد.

دهه 70 و 80 را چه از ديد منتقدان كلاسيك پسند –كه از فيلمهاي اكشن آرنولدي و رمبويي اين دوران جانشان به لب رسيده بود- بنگريم و چه از ديد خوشبين هايي كه به نيمه پر ليوان مينگريستند به هر رو دنباله اي بر هم بودند و همواره با هم بررسي ميشوند. اين  دو دهه را بايد دهه هاي ميان دو عصر كلاسيك و مدرن دانست. چراكه هنوز انقلاب ديجيتال در سينما در كنار انفجار اطلاعاتي دهكده جهاني زير تاثير اينترنت و ماهواره روي نداده بود. در پستهاي پسين خواهيم ديد كه چطور جيمز كامرون و ديگر فيلمسازان نسل او عصري نوين را در تاريخ سينما رقم زدند.


ادامه نوشته

تاريخجه اسكار - بخش دوم : اسكار در دهه 1970

دهه هفتاد پايان جنگ ويتنام و بحران مشروعيت نظام حاكمه غرب كه در سالهاي پاياني دهه 60 آغاز شده بود را به ياد مي آورد. دهه فيلمهاي فضايي كه پس از سفر آمريكايي ها به فضا،‌برتري آمريكا در برابر شوروي را به رخ ميكشيد و دهه فيلمهاي ضد جنگ و سياه. دهه درخشش ويليام فريدكين و فرانسيس فورد كاپولا و آغازي بر كاميابي هاي تمام نشدني دو رفيق شفيق، اسپيلبرگ و جورج لوكاس. دهه اي مردانه، خالي از درخشش زنان.

ادامه نوشته